نفریــــــــــــــــــــــــــــــن

هیس...

اهسته بیا!

اهسته برو!

اینجا وجدان ها همه خوابند... .




من مورچه ای را مسخره میکردم

که سال ها عاشق تفاله چای بود...!

خودم را فراموش کردم

که زمانی

عاشق اشغالی بودم که فکر میکردم ادم است... .






کاش هیچ وقت ارزو نمیکردم

کفش های مادرم اندازه ام شود... !




درست یك روز است كه یكدیگر را ترك كرده ایم

ولی بی تو لحظه ها آن قدر دیر میگذرند

كه میخواهم فردا
سالگرد جداییمان را جشن بگیرم !






من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها...
تهی از موج و سراب...

دورتر از رفقا...
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من دلم تنگ خودم گشته و بس...!



روزی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟
دوستی گفت:
من دیگران را با سلام آشنا میکنم تو با نگاه . . . .
من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ.



بعد رفتنت دوچیز مرا گریاند،یکی رفتن
بی بهانه ات
و
دیگری ماندن بیهوده خودم




ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم،

بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم،

آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،

نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.





زادگاه و تاریخ تولد هیچکس در هیچ تقویمی نیست
چراکه آدمها در لحظه در تپش قلب کسانی که دوستشان دارند متولد می شوند





"
دوستت دارمهایت " را به باد می سپارم

بگذار تمامی کودکان جهان غرق شوند در

شادی ترکاندن حبابهای ذهن نارنجی تو .... !

 

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط نسرین| |


Power By: LoxBlog.Com

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد